جدول جو
جدول جو

معنی خاندی کلا - جستجوی لغت در جدول جو

خاندی کلا
از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ کَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان بابل با 650 تن سکنه. آب آن از رودخانه کاری و محصول آن برنج، غلات، صیفی، پنبه و کنف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، ترسیدن. (از ناظم الاطباء). هراسیدن. هراس داشتن. بیم داشتن. بیمناک بودن. ترس داشتن:
زروز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن.
فردوسی.
نخوردم غم خرد فرزند او
نه اندیشه کردم زپیوند او.
فردوسی.
[معدل] بنزدیک برادر [علی لیث] شد. برادر او را بنواخت باز اندیشه کرد که مگر او طمع ولایت کند معدل را بند برنهاد. (تاریخ سیستان).
گر برسد دست جهان را بخور
زان مکن اندیشه که ناپاک شد.
خاقانی.
گر کنم اندیشه ز گرگان پیر
یوسفیم بین و بمن برمگیر.
نظامی.
فرخ نبود شکستن عهد
اندیشه کن از گسستن عهد.
نظامی.
اندیشه کنم که وقت یاری
در نیم رهم فروگذاری.
نظامی.
پیش رو آهستگیی پیشه کن
گر کنی اندیشه به اندیشه کن.
نظامی.
سعدی از سرزنش خلق بترسدهیهات
غرقه در بحر چه اندیشه کند طوفان را.
سعدی.
دست در دامن مردان زن و اندیشه مکن
هرکه با نوح نشیند چه غم از طوفانش.
سعدی.
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیزگار.
سعدی.
چو زنهار خواهد کرم پیشه کن
ببخشای و از مکرش اندیشه کن.
(بوستان).
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی بخاک
واندیشه از بلای خماری نمی کنی.
حافظ.
پشه با شب زنده داری خون مردم میخورد
زینهار از زاهد شب زنده دار اندیشه کن.
صائب.
دست در سوراخها داری ز مار اندیشه کن
پای در گل می نهی از زخم خار اندیشه کن
راز خود با یار خود هرچند بتوانی مگوی
یار را هم یار هست از یار یار اندیشه کن.
؟
، غم خوردن. (یادداشت مؤلف). اندوه خوردن. اندیشمند شدن:
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید و از کلبۀ احزان بدرآیی.
حافظ.
، در ابیات زیر ظاهراً به معنی عبرت گرفتن است:
اندیشه کن از حال براهیم و ز قربان
وان عزم براهیم که برد ز پسر سر.
ناصرخسرو.
اندیشه کن یکی ز قلمهای ایزدی
در نطفه ها و خایۀ مرغان و بیخ وحب.
ناصرخسرو.
، در عبارت زیر معنی سنجیدن و دقت کردن [=اندیشه داشتن] مناسب می نماید: بوسهل گفت... چون ملطفه بخط خداوند باشد اعتماد کنند و هیچ کس از دبیران و جز آن بر آن واقف نگردد... سلطان بخطخویش ملطفه نبشت و نام هریکی از حشم داران ببرد بر محل و بوسهل نیکو اندیشه نکرد که این پوشیده نماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320). و رجوع به اندیشه داشتن شود.
- امثال:
اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. سعدی. (ازامثال و حکم مؤلف ج 1 ص 300).
اندیشه مکن به کارها در بسیار
کاندیشۀ بسیار بپیچاند کار.
مسعودسعد. (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 300)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهات فرح آباد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 161)
لغت نامه دهخدا
روستایی از دهستان لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی